ناگفته هاي شيعه شدن يك وهابي انتحاري
وهابی انتحاری شیعه شده :از اهلبيت (ع) میخواهم حالا که مرا خریدند، به راحتی آزادم نکنند. اجازه دهند لذت نوکری کردن برایم مادامالعمر باشد.
بالاگريوه-قرار ملاقاتمان در مدرسه علوی آیتالله گلپایگانی واقع درخیابان امام خمینی(ره)قم بود.درچوبی اتاق مدیر را زدم و وارد شدم. جوانی سادهپوش و لاغر اندام که در صندلی انتهایی اتاق نشسته بود، توجهم را جلب کرد. نامش «ابوحسن حلّی» بود.
صدای نسبتا زیری داشت و تهلهجه عربی به بیان شیرین خاطراتش کمک شایانی میکرد. تا سوالی نمیپرسیدم، لب به سخن نمیگشود. برخلاف ظاهر آرامش حرفهای جنجالی بسیاری برای گفتن داشت.
در تمام دو ساعت زمان مصاحبه، با افتاده حالی سخن میگفت. تواضع بیش از حد و به کار بردن کلمات فوقالعاده محترمانه، اجازه هر گونه گزافه گویی و شیطنتهای خبرنگارانه را از من میگرفت.
سُنی به دنیا آمد، تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفت، سپس شیعه شد ...
اصلا باورم نمیشد ابوحسنی که مقابلم نشسته، روزهای نه چندان دور به خاطر کینهای که از شیعه داشته، میخواسته خود را در میان پیروان اهلبیت (ع) منفجر کند. تابه حال معنای عاقبت به خیری را به این وضوح درک نکرده بودم.
از آرزوهایش حرف زد، انتظار شنیدن خواستههای ماورایی را داشتم که با همان ته لهجه عربی گفت: از اهلبيت (ع) میخواهم حالا که مرا خریدند، به راحتی آزادم نکنند. اجازه دهند لذت نوکری کردن برایم مادامالعمر باشد.
ماراازوهابیتپروری درمشهدباخبرکردوازبرگزاری نمازجمعه وهابیون درشهرامام هشتم خبرداد.بزرگترین ضعف برخی ازاهل سنت را عدم مطالعه تطبیقی میان کتب شیعه وسنی بیان کردو این قیاس راراهی برای نجات ازظلمت میدانست.
توصیفها وتمجیدهایی که از«آیتالله جزایری» نماینده ولی فقیه درخوزستان میکرد،بسیارشنیدنی بودوازوی بعنوان اسطوره مبارزه با وهابیت در این استان نام میبرد.
فرصت راغنیمت شمردوازبرخی افراطیگریهانیزگلایه کرد:هرکجای دنیاکه قرارباشدپیروان اهل سنت راعلیه شیعیان بشورانند،کافی است یکی ازویدئوهای مراسم عمرکشون راپخش کنند.دیگرنیازی به توضیحات نیست.خودش شیعه موردنظررابه فجیعترین شکل ممکن ازبین خواهدبرد(!).
توقع زیادی نداشت.بابغضی که سعی درپنهان کردنش ازمن داشت ودرگلو میپروراندگفت:میتوانی کاری کنی تابامراجع دیدارکنم؟!
القصه که جای سیاهه بسیاراست ووقت اندک؛پس تو خودحدیث مفصل بخوان ازاین مجمل.آنچه در پی میآیدماجرای شیعه شدن یک وهابی متعصب است:
اهل کجایید؟
خوزستان.
تفکرتان درمورد شیعه چگونه بود؟
کینه عجیبی ازشیعیان به دل داشتیم.
عجیب است،اهل سنت که چنین عقیدهای نسبت به شیعیان ندارند!
مدتی تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفته بودم.
چگونه جذب وهابیت شدید؟
ازطریق شبکههای ماهوارهای و شبنامههایی که وهابیون به منازل میانداختند.
شبنامه پخش میکردند و کسی جلودارشان نبود؟
نیمههای شب به این کارمیپرداختند،البته گاهی توسط سپاه،شناسایی ودستگیرمیشدند.صبح که بیدارمیشدیم،جزوهای در حیاط منزل افتاده و درآن نوشته بود«یدالله فوق ایدیهم» پس خدادست دارد؛«وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره»پس خداصورت دارد.
چیزی ازکافر بودن ما شیعیان نوشته نشده بود؟!
آش که بدون کشک نمیشود، میشود ؟! (با خنده).اصلاهمه رفتار و اعمال وهابیت برای سرکوب و ملحد معرفی کردن شیعیان است.
شبکههای وهابیت چگونه افکار را علیه مذهب تشیع ملتهب میکردند؟
مهمترین اقدامات آنان،کافرجلوه دادن شیعیان است وشبهاتی که مطرح میکنند،درتحقق همین هدف شوم آنهاست.اخیرادرحال جوسازی علیه علماومراجع شیعی هستند.میگویندمراجع شیعیان همگی حرامخوارندچون ازمردم خمس میگیرندو این موضوع در هیچ جای قرآن نیامده است (!).
تاچه حد نسبت به شیعیان کینه داشتید؟
به حدی که آماده شده بودیم تابه عنوان انتحاری،خودرادرتجمعات شیعی منفجروآنان را تکهتکه کنیم.چون وهابیون معتقدند با کشتن هفت شیعه به بهشت میروند و شام را با پیامبر(ص) میخورند، به مانیز میگفتندحتما با خود یک قاشق ببرید!!ا ین موضوع درکشورهایی که وهابیت عملیات انتحاری انجام میدهد کاملا مشهود است وپس ازانفجارها،قاشقهایی همراه باجسد وهابیون پیدا میکنند.
غالب اهل سنت ایران، انسانهای معتدلی هستند.خانوادهتان درمقابل افکارتندشماموضع نمیگرفتند؟
خانوادهام تحصیلات عالیه نداشتندوانسانهای سادهای بودند،من مرجع آنهابودم چراکه بسیارتحقیق ومطالعه میکردم وبه هرچیزی که میرسیدم،خانواده نیزتبعیت میکردند.هرسوال شرعی که داشتندازمن میپرسیدند.ضمنا آنها ازگرایش جدیدمن خبر نداشتند.
جرقه گرایش به تشیع کجا زده شد؟
من اصلا قصد شیعه شدن نداشتم، میخواستم شیعه را نابود کنم.
نابود؟
پنج سال پیش بود(درسن 19سالگی).خبری به گوشم رسیدکه یکی ازوهابیون قصدداردازمیان جوانان اهل سنت خوزستانی،تعداد محدودی ازآنهاکه اهل علم وتحقیق هستندرابه عربستان ببردتادرشبکههای ماهوارهای علیه شیعیان صحبت کنند.ازنظررفاهی نیزتمام زمینههارافراهم خواهدکرد؛ازبهترین خودرو وحقوق گرفته تافراهم کردن زیباروترین زنهابرای ازدواج.تصمیم خودراگرفتم تابارفتن به عربستان،به تمام آمال وآرزوهای خودبرسم.گفتم بمانم درایران چه کنم؟!خودم رامنفجرکنم؟!به عربستان ميروم تاازلحاظ علمی،حق بودن مکتب وهابیت رااثبات کنم.این خدمت فراترازانتحاری شدن است ودرنتیجه بهترمیتوان داغ بردلهای شیعیان گذاشت.کمی تفکرکردم.گفتم بروم مقابل دوربین وبگویم من شنیدم که شیعیان فلان کردندوبهمان؟!عقلانینیست.بایدبروم باچشمان خودم ببینم تااگرکسی اشکال واردکرد،بگویم من دیدم که شیعیان آهن میبوسیدندوبه غیرخداتوسل میکردند؛مشاهده موارد شرک شیعیان،توشه راه خوبی میتواندباشد.گفتم به کجابروم که ازدیدگاه شیعیان هم بسیارمقدس وهم مستندباشد؟!گفتم حرم امام رضا(ع).آنچه نیازبودبرداشتم وروانه مشهدشدم.واردحرم شدم،ازخدام پرسیدم ضریح کدام طرف است که نشانم دادند. درچندمتری ضریح به جایی رسیدم که حلقههای معرفت مدرسه پریزاددرسمت راست ودارالقرآن درسمت چپ قرارداشت.چند قدمی ردشدم که عبارت«حلقههای معرفت»درذهنم سوالی ایجادکرد.عزم بازگشت کردم که همزمان بارسیدن من مقابل حلقههای معرفت،روحانی باهیبتی که وقارخاصی داشت برصندلی نشست.حدودا60نفر اززائرین دورش راگرفته بودند.گفت هرکسی سوالی دارد بپرسد. این جمله مرادرفکر فرو برد.
نکته شگفتانگیزی در جمله «هرکس سوالی دارد بپرسد» وجود داشت؟
بله،برای من بسیار عجیب بود.پیروان وهابیت حق ندارند کتب شیعیان را مطالعه کنند. در مکتبخانهها، کسی حق پرسیدن سوال از استاد را ندارد. میگویند به کتب شیعی مراجعه نکنید، آنها پر ازسحر و جادو هستند و موجبات خیانت شما به صحابه پیامبر (ص) را فراهم میسازد. همینهاباعث عدم شناخت حق ازباطل میشود.
آقای تیجانی نقل کردهاندروزی پدرم به من گفت که شیعیان مشرک و کافرند.دلیلش راپرسیدم که گفت شیعیان به مدینه میروندتابرقبورپیامبر(ص)وخلفامدفوع کنند.پرسیدم پدر،شمادیدی؟گفت همه مردم میدانندوبرای یکدیگرنقل میکنند.مدتی گذشت تادرمکتبخانه بودم و استادنیز همین موضوع رانقل کرد.دستم رابه نشانه سوال بالابردم که باصدای بلندفریادزد "اُسکُت"!زیرلب گفتم ای باباسوال هم نمیتوان پرسید؟!گذشت وگذشت تاخودم به مدینه مشرف شدم.گفتم به مزارخلفابروم تاآنچه شنیدهام راباچشمانم ببینم.دیوارهای بلندی رادیدم که قبرخلفا رابه شعاع چندین متری محاصره کرده بودند،درهای ورودی نیزقفلهایی به اندازه یک کتاب خورده بود.نزدیک دیوارکه شدم،شرطهها مانع ازحرکتم شدند.به خودم گفتم چه تهمتهاکه به شیعه نمیزنند.من سنی نمیتوانم به این دیوارحفاظتی نزدیک شوم، لابدشیعیان زمین راسوراخ کرده و به داخل راه پیدا میکنند!
حال،شما تصور كنیدباچنین فضایی که من در آن قرار داشتم، بشنوم یک روحانی شیعه به همکیشان خود میگوید هر که سوالی دارد بپرسد... .
حلقههای معرفت چه شد؟
مقابل حلقه معرفت که ایستاده بودم، به ذهنم خطور کرد که به آن روحانی پیشنهاد مناظره بدهم، قطعا او نمیپذیرد و من توشه راه خود به عربستان را تکمیل خواهم کرد.توجه داشته باشیدکه وهابیت خودراتنهامذهب برحق میداند.به خودم گفتم فکربسیارخوبی است،بعدهم به عربستان میروم ودرشبکههای ماهوارهای جارمیزنم که شیعیان ضعیفند،من به حرم امام رضا(ع)قلب تشیع ایران رفتم وعالم آن مکان حاضربه مناظره بامن نشد.به حالاتم دقت کنید.پیش ازحتی پیشنهاد مناظره به روحانی شیعه،تمام وجودم را حس پیروزی فراگرفته بود.به یکی ازخدام گفتم من سنی هستم،به آن روحانی که روی صندلی نشسته بگوییدحاضر به مناظره بامن هست؟ گفت بله! شوکه شدم ولی به خودم روحیه دادم و گفتم میخواهد تظاهر کند.خادم نزداو رفت وبه گونهای که زائران نشنوندبه سخن پرداخت.گفتم نکند این روحانی مرابادست نشان دهدو فریادبزندکه فلانی سنی است بگیریدوتکهتکهاش کنید! چند قدم به عقبتر رفتم و پشت پلهها ایستادم تا فرصت فرار داشته باشم.«...سلام علیکم،برادرسنی بفرمایید».این صدایی بودکه من ازپشت دیوار شنیدم. باتعجب وقدمهای فوقالعاده آهسته،خودرا نمایان کردم. نگاهم به جمعیت کثیری افتاد که دور او نشسته بودندو باجملهای که گفت،تمام سرهابه سوی من چرخیده بود. بازبه فکررفتم،گفتم شایدمیخواهدبا این سخنان مرابه جمع خود بکشاند و سپس کارم را یکسره کند... .
بااحتیاط خاصی قدم برمیداشتم.دل به دریازدم وبه سمتشان رفتم.برخلاف انتظارم،زائران برایم کوچه بازکردندتارفتم وکنارآن روحانی شیعه نشستم. جمعیت نزدیکتر آمدو زائران درکنارم نشستند.حاج شیخ خیلی مراتحویل گرفت وطوری احوالپرسی میکرد که انگارچندسال رفیق بودهایم. پرسیدم مناظره میکنی؟گفت بله.اینکه چنین باسرعت وبدون هیچ هماهنگی جوابم راداد،جا خوردم.گفتم شرطی دارم؛اولاتمامی استدلالهایت بایدبرمبنای کتب معتبراهل سنت باشد،ثانیااگرحق باتوبودکه من شیعه میشوم ولی اگر حق بامن بود،تو و تمام این جمع میبایست سنی شوید. قبول کرد!
پیش خودم گفتم علمای مابدون هماهنگی به هیچ عنوان مناظره نمیکنند، اگر هم هماهنگی شود آنقدر شرط و شروط میگذارند تا عرصه برطرف مقابل تنگ گردد.ضمنا اینکه اگر تمام بزرگان مذهب ما در مناظره شکست بخورند،احتمال اینکه زیر همه چیز بزنند زیاد است؛ دیگرچه برسد به اینکه مسئولیت تغییر مذهب مردمی راهم به عهده بگیرند! مهمتر از همه اینکه علمای مابه هیچ عنوان حاضر به مناظره در میان خیل مردم نیستند.
بالاخره مناظره رابا آن همه اما و اگر آغاز کردید؟
بله (با خنده). ازساعت حدودا 7 شب شروع شد و تانیم ساعت مانده به صبح به طول انجامید.
مناظره چطور بود؟
تمام اندیشههایم در مورد بی سواد بودن طلاب و روحانیون شیعه نقش بر آب شد. من نجنگیده خود را پیروز میدانستم ولی وقتی به میدان مناظره آمدم، همچون سربازی بودم که به کوچه پس کوچههای شهر فرار کرده و به هر جا میرود با بنبست مواجه میشود.
فضای مناظره را برایمان تبیین کنید.
من هر چه اشکال وارد میکردم، حاج شیخ از نسخ قدیمی کتب خودمان پاسخ میداد و او هر چه میپرسید، من از این شاخه به آن شاخه میپریدم. بیشترمن سوال میکردم، از هر ترفندی استفاده میکردم ولی بیجواب میماند.میفهمیدم که پیروزی درمناظره را ازدست دادم، از آن لحظه به بعد فقط برای شکست نخوردن تلاش میکردم.
یکی ازسوالات مورد بحث را بیان کنید.
درموردغدیرخم وبحث جانشینی حضرت علی (ع) بسیاربحث کردیم. هرچه دلیل وسند ازکتب ما آوردکه پیامبر(ص)پس از خود،ولایت بر مردم رابه حضرت علی(ع)سپرده است،زیر بارنمی رفتم وخلط مبحث میکردم.درآخرهم گفتم پیامبر(ص) هیچ کس را به جانشینی خود تعیین نکردوهرچهارخلیفه به ترتیب توسط مردم انتخاب شدند.حاج شیخ گفت پیامبر(ص) انسان آیندهنگری بودندیاخیر؟ گفتم بله.گفت مادرحال حاضرچقدردستورات پزشکی ازایشان داریم که جامعه پزشکی دنیاتازه به آنهادست یافته است؟گفتم ازاین دست اتفاقات بسیار است.گفت پیامبرگرامی اسلام (ص)درموردنحوه مسواک زدن که بایدازبالابه پایین و ازپایین به بالاصورت گیرد،سخن به میان آورده است.ایشان فرمودهاندکه ازمسواک زدن به صورت راست به چپ و چپ به راست اجتناب شود.پیامبری که 1400سال پیش درموردیک مسئله کوچک سلامت بدن انسان،چنین دستورالعملهای موشکافانهای ارائه میدهد،باعلم به اینکه خاتم پیامبران (ص) است، مردم رابه حال خود رها کرده است؟ واقعا این عقلانی است؟
بین دو راهی سرگردان بودید.
گنگ بودم.چیزی برای گفتن نداشتم و درمقابل،تمام سوالاتی که من از قرآن مطرح میکردم را با استناد به صحیح بخاری و صحیح مسلم پاسخ میداد.خواستم به بهانهای ازمجلس خارج شوم ولی گفتم پیامبر(ص)راکه قبول دارم.اگرپیامبر(ص) فرمودبا اینکه حق را دیدی چرابه سویش نرفتی چه پاسخ بدهم؟ بگویم به خاطر تعصبات کورکورانه؟
پس سرانجام قانع شدید؟
درهمان لحظه روبه حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) ایستادم و اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله، اشهد ان مولای امیرالمومنین و اولاده المعصومین حجج الله را بر زبان جاری ساختم. الحمدلله که نجات یافتم.
واکنش زائران نظارهگر این مناظره چگونه بود؟
به گرمی ازمن استقبال میکردند. همگی برای تبریک به سویم میآمدند و برخی میگریستند. به یکی گفتم من کسی نیستم، چرا انقدر مرا مورد احترام قرار میدهید ؟ گفت تو راه یافته اهلبیت (ع)هستی.احساس میکنم درپس این حالات،ماجرایی نهفته است که اگر اجازه دهید بیان کنم.
11سال پیش(درسن13سالگی)،وقتی ازمدرسه برمیگشتم،یکی ازمعلمان درجمع دانشآموزان گفت درفلان مسجدبرنامههای فرهنگی داریم که هم قرآن یادمیگیریدوهم فوتبال بازی میکنید.ازفردای آن روز،همه باهم به مسجدمیرفتیم ودرکناریادگیری قرآن، تفریحاتی نیزداشتیم. یکی ازهمین روزها،پس ازاتمام کلاس قرآن،معلم گفت که فردامراسم داریم وهمه بیایید.شب وقتی به منزل رفتم،به مادرگفتم فردابه همراه دوستانم میخواهم درمراسم مسجدشرکت کنم.مادرم اجازه ندادوگفت پس ازکلاس قرآن برگردبه منزلودرمسجدنمان.روزموعودفرارسیدومن پس ازکلاس قرآن،مقابل درمسجدایستادم وبه اضافه شدن دوستاندرمراسم مينگریستم. دلم شکست و گفتم خدایامگرمن چه تفاوتی بابقیه دارم که مادرم حق شرکت درمراسم رابه من نداده است؟بسیار گریه کردم و به حال دیگردوستان غبطه خوردم. پس از آن همه گریه، دلم آرام گرفت.آن شب،شب اول محرم بود.چندروزقبل ازاینکه به قم مشرف شوم (درسن 24سالگی)،درحال استراحت درمنزل بودم که فکرم مشغول شد.گفتم خدایا چه شدمنی که برای نابودی شیعیان کمر همت رابسته بودم،تومرابه حرم امام رضا(ع)رساندی تاشیعه شوم؟ ناگهان به فکرآن گریه زمان کودکیام افتادم،آن گریه روز اول محرم. جرقهاش آن روز زده شد. اتفاقات این دنیا بسیار عجیب است،همه چیزباهم رابطههای ماورایی داردکه فقط کافی است لحظهای تفکر کنیم.شب اول محرم برای مراسم امام حسین(ع)گریستم تا اینکه این خاندان رحمی برمن کردندو شب اربعین حسینی نیز ازمنجلاب ظلمت نجاتم دادند.مناظره من درحرم سلطان طوس،مصادف با شب اربعین بود.
شیعه شدن خود را چگونه با خانواده در میان گذاشتید؟
وقتی به خوزستان بازگشتم،تا چندروز اول در برزخ فکری بودم. سعی میکردم با مطالعه کتبی همچون شبهای پیشاور، آنگاه که هدایت شدم،شیعه پاسخ میدهد و...آرامش بگیرم.وقتی به آرامش درونی رسیدم،دیگروقتش بودتاخانوادهام راازاین حقیقت مطلع سازم تا تصمیم بگیرند.
چه راهی را برای تحقق این مهم برگزیدید؟
ما درمنزل ماهواره داشتیم. پدر ومادرم بیشتر سریالهای عربی رامشاهده میکردند،خواهر کوچکم کارتون میدید و برادرم نیز به تماشای فوتبال میپرداخت.من نیزپیش ازآنکه شیعه شوم،فقط شبکههای وهابیت را دنبال میکردم ودیگر اعضای خانواده هیچوقت پای صحبت کارشناسان این دست برنامهها نمینشستند. یک روز که عزم را برای گفتن حقیقت شیعه جذب کردم، به منزل آمدم و همه بودند. تلویزیون را روشن کرده و شبکهای از اهل سنت که غالبا کارشناسان و مجریان افراطی در آن مقابل دوربین میرفتند را انتخاب کردم. این بارفردی به نام «ملازاده» در حال صحبت بود و فحش های رکیک به شیعیان و نظام حاکم ایران میداد. پدرم سریعا سر برگرداند و پرسید این چه شبکهای است؟ گفتم شبکه اهل سنت. گفت این کارشناس کیست؟ پاسخ دادم از علمای بزرگ اهل سنت. باتعجب به من رو کرد و گفت این پیرو سنت است که اینگونه رهبر ومراجع ایران را به فحش و ناسزا بسته است؟ گفتم بله متاسفانه. سپس قرآن و کتب شیعه و سنی را آوردم. همانند همان روحانی مستقر در حرم امام رضا (ع(، ولایت حضرت علی (ع)رابر اساس قرآن و کتب معتبر اهل سنت برایشان اثبات کردم. آنهانیزبادیدن حق وحقیقت،شهادتین را گفتندو شیعه شدند.
از آن پس مشاهده آن شبکهها در منزل قدغن شد؟
به چه شدتی(باخنده).یک روزهمان شبکه رابرای مشاهده واکنش خانواده انتخاب کردم.ناگهان صدای پدرم راشنیدم که فریادزد شبکه راعوض کن،نمیخواهیم چهره این ملعونها راببینیم.وانمود کردم که نمیشنوم،پدرم باغضب نگاهی به من کردوکابل تلویزیون را از پریز برق کشید!
چه شد که طلبگی را برگزیدید؟
با فعالیت در این عرصه میخواستم ازشیعه و تشیع بیشتر بدانم. الان بیش از چهارسال است که لیاقت سربازی امام زمان (عج) را پیدا کردهام.
کجا طلبه شدید؟
مشهد
چند سال آنجا بودید؟
یک سال. بعد از آن به خوزستان آمدم. تا به حال این مدت طولانی از خانواده دور نشده بودم. کمی سخت گذشت.
یک سالی که درمشهد بودید،حضور وهابیت را حس کردید؟
بله، باعث تاسف است که وهابیون در مشهد نمازجمعه نیز برگزار میکنند.
نمونهای از اقدامات ضد شیعی آنها که برای خودتان مشهود بوده را بیان بفرمایید.
حدودا ساعت 1بامداد یکی ازشبهای ماه مبارک رمضان عازم حرم امام رضا(ع)شدم. نمیدانم چطوربودکه قسمت بازرسی ورودی حرم، زائران را آنطور که باید و شاید تفتیش نمیکرد. گویا دو تن از وهابیون نیز از این فرصت استفاده کرده و از دو ورودی مختلف به همراه اجزای تفکیکشده یک بمب دستی، وارد حرم میشوند. وقتی ازقسمت بازرسی عبور میکنند، درمحلی به هم میرسند و اجزای تفکیکشده آن بمب دستی که میان یکدیگرتقسیم کرده بودند رادرکنار یکدیگر قرارمیدهند.سپس خود رابه ضریح رسانده و بمب دستی رابه سمت آن پرتاب کردند.خیلی عجیب بود؛به مددحضرت علی بن موسی الرضا (ع) بمب عمل نکردوروی زمین آرام گرفت.درهمان لحظه یکی از زائران که صحنه را زیرنظر داشت،باگرفتن دست آن وهابی موجبات دستگیریاش را فراهم کرد اما تا وقتی که خدام خودرابه آن وهابی برسانند،زائران کاملا از خجالت این فردملعون درآمدند. اینجاست که باید گفت با آل علی هرکه در افتاد، ور افتاد ...
در ابتدا گفتید که بدون اطلاع خانواده قصد سفر به عربستان را داشتید که پس از چند سال با دیدن شمادرشبکههای ماهوارهای،ازموقعیت مکانیتان مطلع شوند.اما در وصف حالت طلبگی که پس از شیعه شدن آن راانتخاب کردید گفتید که تابه حال یک سال از خانواده دور نبودید و احساس دلتنگی میکردید. گویا تغییر مذهب موجب تغییر احساسات نیز شده است؟
مقایسه جالبی کردید.تابه حال به این دوحسی که بیان کردید،فکر نکرده بودم. حالا که حالات قبل وبعد گرایش به تشیع را بررسی میکنم،انگارهمینطور است که شما گفتید.پس ازآنکه شیعه شدم،خانواده برایم اهمیت زیادی پیدا کرده بود چراکه مذهب تشیع چنین سفارش کرده است. در وهابیت آنقدر که علمایشان ازتنبیه زن برای تربیت سخن به میان میآورند،اصلا ازچگونگی گرم کردن کانون خانواده حرفی نمیزنند.
چه کسی در این میان از رفتن اهل سنت به دنبال حق و حقیقت جلوگیری میکند؟
وهابیت. همه جا وهابیون پای ثابت اینگونه شرارتها هستند.
کسی که سُنی باشد، بارفتن به مجالس روضه امام حسین(ع)یاشنیدن ماجرای شهادت حضرت زهرا(س)حتما تحت تاثیر قرار گرفته و به شک میافتد. اینکه متحول نمیشود، کمی شکبرانگیر نیست؟
همان که عرض کردم، تنها سلاح وهابیت شبههافکنی است. آنان با طرح شبهات و توجیهات متعدد علیه تشیع، افکار اهل سنت را از مسیر اصلی منحرف میکنند.
مثلا چگونه شهادت امام حسین (ع) را توجیه میکنند؟
وهابیون از طریق بلندگوهای متعددی که صدای خود رابه گوش اهل سنت میرسانند اعلام میدارندرفتن امام حسین (ع) به کربلا اشتباه بود و میخواست انتقام پسرعمویش مسلم بن عقیل را بگیرد. حتی ابن عباس نیز به امام حسین (ع) گفت که نرو ولی ایشان توجهی نکرد. یزید هم نمیخواست جنگی صورت گیرد ولی ناچار شد چراکه اگر امام حسین (ع) به شام میرسید، مردم بیشتری کشته میشدند. اینها هجویاتی است که وهابیون به خورد اهل سنت میدهند.
جهاددر سوریه که ساخته وهابیت است، به خوزستان هم نفوذ کرد؟
بله متاسفانه، چند نفر ازاستان ما برای عمل به فتوای جهادعازم سوریه شدند.
الان که به مذهب شیعه قائل شدید، فتوای وهابیت را چگونه میبینید؟
واقعا مضحک است.
خودشان این موضوع را احساس نمیکنند؟
به یقین عرض میکنم که وهابیت یعنی یهودیت،آنهم یهودیتی که موردتایید اسراییل است.اسراییل هم مخالف اسلام است.حالا خوب توجه کنید. اسراییل اگربخواهداسلام رابدجلوه دهد بایدچه کند؟بایداسلامی معرفی کند که غیرعقلانی بودنش برای همگان مشهود باشد.پس فرقهای بانام وهابیت رابه وجودمیآوردتاباانجام اقداماتی همچون کشتارفجیعانه وصدورفتاوای مضحک - مثل حرام بودن فوتبال،حرام بودن رانندگی و ...-افکار مردم جهان را نسبت به اسلام مخدوش کندودرنتیجه اسلامهراسی را ترویج دهد.
اسطوره مبارزه با وهابیت در خوزستان کیست؟
آقای جزایری.
چطور؟
ایشان به شدت درمقابل تبلیغات وهابیون ایستاده است.الحمدلله امروزه درخوزستان وهابی نداریم که علنافرقه خودرااعلام کند.همه آنهادرمنازل آن هم به صورت مخفیانه به تبلیغ میپردازند.آقای جزایری دربرگزاری مجالس ایام فاطمیه،محرم وصفراهتمام ویژهای دارند و اکنون به گونهای است که درایام شهادت سراسراستان غرق در ماتم میشود.
بزرگترین ضعف برخی از اهل سنت رادرچه میبینید؟
عدم مطالعه و تحقیق. متاسفانه اهل سنت یکطرفه قضاوت میکنند درصورتی که باید به عنوان یک انسان (نه شیعه و نه سُنی) کتب را در مقابل گذاشته و با هم مقایسه کنیم.
شبهاتی که زمانی خودتان مطرح میکردید رامیخواهم بازخوانی کنم. با این تفاوت که شما امروز شیعهایدو باید رفع شبهه کنید.
بفرمایید.
شیعیان مشرک هستند و میبایست کشته شوند.
فرض رابراین میگذاریم که شیعیان مشرک هستند.این راهم میدانیم که مشرکان ازسگ نجسترهستند.چراعلمای وهابی وقتی شیعیان واردمکه میشونددستوربه قتل آنان نمیدهند؟ اینطورکه اگرشیعیان نجس(!)به خانه خداواردشوند،همه جارانجس میکنند. وقتی باخود به عربستان ارز واردمیکنند مشرک وکافر نیستند،همین که ازخانه خدا خارج میشوند، مشرک بوده و باید آنان را از دم تیغ گذراند؟ حالا که به شیعیان اجازه ورود به خانه خدا داده میشود پس نجس نیستند، پس کافر نیستند، پس اینگونه فتاوای وهابیون فقط وجهه سیاسی دارد، نه دینی.
شیعیان 12 خدا دارند.
اینکه شیعیان 12خدادارندیعنی خدای اولشان حضرت علی(ع)،خدای دوم امام حسن (ع)، خدای سوم امام حسین (ع) و الی آخر. اولا اگرشیعیان یکتاپرست نیستند،پس چرابه دورکعبه طواف میکنند؟بروندبه نجف،کربلا،مشهد و ...به دورحرم امامانشان طواف کنند.چراچنین کاری نمیکنند؟ ثانیا امام علی (ع) که وهابیون میگویندخدای اول شیعیان است،دعایی داردبه نام دعای کمیل.در این دعا که شرح حال امام اول شیعیان است آمده که الهی أنا عبدک الحقیر الضعیف.مگرخدانیزخدادارد؟ ازاول خلقت انسان تاکنون هیچ قومی نگفته که خدای من نیز خدا دارد چراکه اگر اینگونه باشد، خدای نهایی را میپرستد. پس اصلا عقلانی نیست.
علمای شیعه از مردم خمس میگیرند در حالی که هیچ کجای قرآن نیامده است، پس حرامخوارند.
سوره انفال، آیه 41 میفرماید «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید،خمس آن برای خدا،برای پیامبر،برای ذیالقربی ویتیمان ومسکینان وواماندگان درراه (ازآنها) است؛ اگربه خدا و آنچه بربنده خود درروز جدایی حق از باطل،روزدرگیری دوگروه (باایمان وبی ایمان) (روزجنگ بدر) نازل کردیم،ایمان آوردهاید وخداوند بر هر چیزی تواناست».
افراطیون درهرمذهبی وجوددارند.دراین گفتگوازافراطیون اهل سنت بسیارسخن گفتیم،شبکههایی درفضای ماهوارهای فعالیت میکنند که به اسم شیعه، تیشه به ریشه تشیع میزنند.
بله، دقیقا به یاد دارم که شبکههای وهابی از اهانتهای شبکههای شیعهنما به اهل سنت سوء استفاده ابزاری میکردند تا مردم سُنی از شیعیان کینه به دل بگیرند و به سوی وهابیت سوق پیدا کنند.
زمانی که تحت تاثیر افکاروهابیت بودید، کلیپ مراسمهای جشن مرگ خلیفه دوم به شما میرسید؟
بله، شبکه وهابی وصال به صورت مداوم این کلیپها را پخش میکرد تا تمام پیروان خلفا را تا سرحد جنون نسبت به شیعیان، کینهتوز کند.
در این امر موفق هم بودند؟
صددرصد.نمونه بارزتاثیرپذیری،خودبنده هستم که به خاطرهمین کینهای که ازشیعیان داشتم، میخواستم درشبکههای ماهوارهای علیه شیعیان صحبت کنم.به عبارت دیگر،هرکجای دنیاکه قرارباشدپیروان اهل سنت و وهابیت را علیه شیعیان بشورانند، کافی است یکی از ویدئوهای مراسم عمرکشون را پخش کنند، دیگر نیازی به توضیحات نیست،خودش شیعه مورد نظر رابه فجیعترین شکل ممکن از بین خواهد برد (!).
گویا مسلمانان وهابی(!) شبههای درمورد نماز شیعیان نیز وارد کردهاند؟
بله.بایکی ازوهابیون مناظرهای داشتم که گفت شماشیعیان پس ازهرنمازسه مرتبه میگوییدخان الامین.دلیل راجویاشدم که گفت، شما جبرئیل را خائن میدانید چون وحی را به علی (ع) نداد و به پیامبر (ص)داد! گفتم بیا نماز بخوانم ببین خان الامین میگویم؟ گفت خیر، در کتابهایتان نوشته شده است. گفتم کدام کتاب؟ گفت در کتب سریتان! گفتم شما نیز پس ازهر نمازتان سه مرتبه الشیطان ربّی و ربّ آبائی را زمزمه میکنید. خود را به درودیوار میزد که کذب محض است و اینها ساخته دست دشمنان ماست، بیا نماز بخوانم تا به یقین برسی. گفتم میخواهی تظاهر کنی چون در کتابهایتان این مطلب وجود دارد. گفت سریعا آدرس بده، در کدام کتاب؟ گفتم در کتب سریتان ...!
تا به حال واسطه شیعه شدن کسی شدهاید؟ البته به غیر ازخانواده.
من با بسیاری ازاهل سنت و وهابیون به مناظره نشستهام. به یقین عرض میکنم که همه شبهاتشان را پاسخ دادم ولی حرفی برای گفتن درمقابل سوالاتی که ازکتب خودشان مطرح میکردم نداشتند.بااین حال به جای اینکه به دنبال حق باشندو راه حقیقت را پیش بگیرند،برتعصبات خود پافشاری میکنند.به همین دلیل فقط توانستم یک بارواسطه خیرشوم ویکی ازآنها که انسان منطقی بود رابه مذهب تشیع سوق دهم.
بیصبرانه مشتاق شنیدن این ماجرا هستیم.
سال گذشته برای حفظ قرآن کریم به شیرازسفرکرده بودم. درترمینال بودم که برای اقامه نمازبه نمازخانه رفتم.متوجه نماز خواندن یکی از افراد شدم که بدون مهر اقامه کرده بود. فهمیدم که سنی است. برای چگونگی شروع بحث به فکر فرو رفتم که خداوند عنایت کردندوازوی پرسیدم برایتان مهر بیاورم؟ گفت نه متشکرم. پرسیدم تعارف میکنید؟ گفت نه عزیزم نیازی نیست. گفتم واضح است که تعارف میکنیدچون بدون مهرکه نمیتوان به نمازایستاد.گفت مذهب من باشمامتفاوت است،من سنی هستم.گفتم سنی چیست؟ بامذهب ماشیعیان متفاوت است؟بااین مقدمه واردبحث شدیم.تمام کتابهایم رابازکردم.ازقرآن ومعتبرترین کتب اهل سنت برایش دلیل و مدرک آوردم. انسان بسیارمنطقی بود.کم وبیش قانع میشد.درآخر،روضه حضرت زهرا(س)و چگونگی شهادت این بهانه خلقت راتعریف کردم. درنهایت،باعلم ویقین به حقانیت شیعه پی برد وشهادتین رابرلب جاری کرد. پیش از خداحافظی نیز نحوه وضو ساختن ازمنظرشیعه و چگونگی اقامه نمازرابه او تعلیم دادم و رفت.
واسطه عاقبت به خیر شدن یکی از مخلوقات خداوند، چه احساسی دارد؟
هرگز قابل توصیف نیست.
بزرگترین خواستهای که از اهلبیت (ع) دارید چیست؟
به آدمیت برسم.
حرف دل؟
به حرم هرکدام ازائمه معصومین(ع)که مشرف میشوم عرض میکنم"حالاکه مراخریدید،به راحتی آزادم نکنید.اجازه دهیدلذت نوکری کردن شمابرایم مادامالعمرباشد".شکرخداتاکنون هرچه طلب کردم،مرحمت فرمودند.ازامام رضا(ع)کربلاخواستم،برات این سفر راامضا کردندو اربعین گذشته رهسپارسرزمین عشق شدم.درکربلاهم ازاربابم حسین بن علی(ع)خواستم عقیدهام رانسبت به مذهب غنی تشیع افزایش دهدویاریام دهد تااین ندای حق رابه گوش همگان برسانم.