شنبه، 1 اردیبهشت 1403
جهاد و مقاومت
شناسه خبر: 1987
  • 0

پای صحبت جوانان دهه 60

واگویه های جوانان دوران دفاع مقدس / عملیات کربلای 4 / مجیدبازگیر

نمی دانیم چه حکمتی است که برای حتی 5 متر عقب نشینی تاکتیکی درجبهه حق هم پاها یاری مان نمی کردند ؟ شاید


نمی دانیم چه حکمتی است که برای حتی 5 متر عقب نشینی تاکتیکی درجبهه حق هم پاها یاری مان نمی کردند، به گمانم این پاها از بی بی دوعالم فاطمه زهرا (س) که مارابرای یاری فرزندش فراخوانده بود شرم داشتند

 

خاطراتی ازعملیات کربلای 4 دیماه 1365      راوی : مجیدبازگیر


بالاگریوه- یک ماه قبل ازعملیات کربلای 4به منطقه اعزام شدیم و پس ازورودبه منطقه سه نفر از بچه های پلدختر(مروت نصیری ،نوراله عزیزی و این حقیر) راجداکرده وبعداز طی مسافتی ما رابه گردان انبیاء که آن روزها اززبده ترین گردان های لشکر57 ابوالفضل(ع) و درمنطقه شفیع خانی مستقربود مأمورکردند.


بعداز مدتی برای استقراردرخط مقدم سواربرکامیون های کمپرسی شدیم  وهرگروهان داخل یک ماشین (حدود70نفر) برای اینکه ستون پنجم دشمن متوجه نشود هیچ کس حق بلند شدن نداشت.
از پانزده کیلومتری اندیمشک تا خرمشهر و بعدش منطقه شلمچه نم نم باران هم میآمد زمستان بود سرمای استخوانی خوزستان .ساعت سه بامداد به منطقه رسیدیم بعد از پیاده شدن زیر آتش سنگین دشمن حرکت کردیم وبه دژ مرزی رسیدیم همانجا داخل سنگرهای بدون سقف به استراحت پرداختیم تا غروب هرکس به کاری مشغول بود درددل،وصیت،شوخی،مرتب کردن وسایل راز و نیاز با معبودخلاصه روز را سپری کردیم درحالی که باوجود بمباران و گلوله های زیاد اون روزبه لطف خدا تلفاتی نداشتیم .


باتاریک شدن هوا یواش یواش آماده حرکت شدیم خط دشمن نزدیک بود بین ما وعراقیها دشمن آب رها کرده بود فقط دژمرزی از آب بیرون بودکه آن هم به شکل گسترده ای مین گذاری شده بود دشمن خیلی آماده بود (چند نفری ازما اسیر گرفته بودند درصحبتهایشان عنوان کرده بودند که شماباید دیشب حمله میکردید بچه های گروه تخریب معبری به اندازه 70سانتیمتر باز کرده بودند ونوار شب نمایی که به طرف نیروهای خودی بود علامت گذاری کرده بودند .


باستون یک زیرشدید ترین آتش دشمن حرکت کردیم خیلی ازبچه ها همان اول کار شهید وزخمی شدند البته بچه های گروه غواص هم توانسته بودند قبل از ما وارد خط دشمن بشوند وچند نگهبان آنها را به درک واصل کنند،وسط میدان مین کارمان خیلی سخت بود چون جای مانور نداشتیم پهنای دژحدود10متر بود هر دو طرف هم آب با سیم خاردار و بشکه های انفجاری ،روی دژ هم مین گذاری شده که اگر پایت را کج میگذاشتی می رفتی رو هوا.

 


خلاصه باکلی تلفات وارد خط دشمن شدیم خط دشمن خشکی بیشتری داشت سنگرهای دشمن هم خطشان موازی و در یک ردیف نبودن بلکه پشت سر هم یعنی حالت دشتبانی نداشتن (به خاطر آب زیاددر منطقه)از آن گذشته ارتباط بین سنگرهایشان با کانالهای بتون آرمه به پهنای تقریبا60سانت و ارتفاع تقریبا یک متر.به خاطر آتش شدید که دشمن بر روی خط خودش می‌ریخت اصلا حرکت خارج از کانال ممکن نبود .


وارد کانال شدیم چهار پنج نفرازعراقی ها ازیک سنگربیرون  آمدند و دستها را بالا بردن و شعار همیشگی شان (دخیلک یا خمینی) بچه ها مجال شان ندادند (چون شب معمولا اسیر نمی‌گیرند بخصوص اول عملیات)با نارنجک همه را به درک واصل کردند ما وارد کانال شدیم پشت سر هم حرکت خیلی سخت بود عراقیها هم داخل کانال بودند کانال هم پیچ و خم نزدیک به همی داشت در خاطره پاسگاه زید گفتم برای اینکه اگر خمپاره اصابت کرد پیچ وخمها جلوی ترکشها را بگیرند وتلفات کمتر باشد.آنها مرتب سر پیچها را رگبار میزدندکه ما جلوتر نرویم .

 

در یک نقطه ای کار گره خورد هرکاری کردیم بچه ها جلو نمی رفتند از بغلشان هم نمیشد رد بشی هم کانال تنگ بود وهم همه کوله پشتی داشتند من از کانال آمدم بیرون سریع چند قدم دویدم افتادم جلو بچه ها خودمو انداختم داخل کانال در لحظه ای که وارد کانال شدم احساس کردم انگشت شستم که اسلحه را گرفته بود داغ شد به محض اینکه وارد کانال شدم حدود 50 متری دیدم چند تا عراقی زیر منور های خوشه ای که هواپیماهاش  میزدند در کنار کانال دارند میآیند جلو و برای روحیه ی خودشان دارند همان کل عروسی خودمان را زمزمه میکنند اسلحه را از کانال بردم بیرون که شلیک کنم دیدم شلیک نمی کنه با خود فکر کردم شاید خشاب تمام شده اما میدونستم که هنوز سی تیر شلیک نکرده ام خلاصه سریع خشاب را عوض کردم متوجه شدم اسلحه مسلح نمیشه به زور مسلح کردم بچه ها مرتب می گفتن بزن بزن گرفتنمون بزن (البته این کارها در چند ثانیه صورت میگرفت) خلاصه دوباره شلیک نکرد شاید عراقی ها به ده متری ما رسیده بودند گفتم کار از کار گذشته باید ریسک بکنم تا منور خاموش شد پریدم بالا کانال چندقدم دویدم عقب دوباره خودم را انداختم داخل کانال .اون موقع به بچه ها گفتم حالا شما بزنید (اون لحظه قدرت تصمیم گیری نداشتم وگرنه اسلحه ای از نفر پشت سری میتونستم بگیرم و این اتفاقات در چند ثانیه اتفاق افتاد) بچه ها جلویی رگبار زدند یک نفرشان افتاد وبقیه در رفتند .


اونجا دیگه جلو ما سد شد ما حدود 50درصد از اهداف را گرفته بودیم و منتظر نیروی کمکی بودیم رفتم داخل یکی از سنگرهایشان کنار چراغ فانوسی نگاه به اسلحه کردم متوجه شدم که موقع از کانال بیرون آمدن تیر به بغل اسلحه اصابت کرده واز طرف دیگه بیرون زد به این خاطر انگشت منم داغ شده بود.حدود ساعت5صبح بود متوجه شدم بچه ها از داخل کانال دارن میرن عقب پرسیدم چرا میرید عقب؟ یکیشون بهم گفت عقب  نشینی .واقعا وضعیت بسیار اسفباری بودماموقع پیشروی اصلامتوجه خستگی نمی شدیم .ازسرشب تاروزجنگ ودرگیری بخواب برخیز  تیراندازی ولی متوجه نمیشوی اما همینکه ده متر عقب نشینی  میکنی پاها بی حس میشوند چه حکمتیست نمیدانم .

 

 

ما توعملیات چون امکان ترددنبود زخمیها را داخل سنگرهای عراقی گذاشتیم تاروزبعد هم ازطریق پاکسازی معبرو هم خنثی کردن تله های انفجاری داخل آب باقایق انتقال بدهیم اما نشدکه نشدعزیزان ما شروع به عقب نشینی کردیم آن هم دلیل داشت  ما سه لشکر عمل کننده بودیم لشکر 57گمنام در وسط محور بود و تنها نیرویی که در این عملیات توانست تقریبا به اهداف خودش برسه لشکر ما بود ودو طرفمان به خاطر شدت آتش دشمن در خط خودمان زمینگیر شده بودند بچه های مخابرات بیسیمهای دشمن را شنود کرده و متوجه میشوند که دشمن میخواهد به محض گرگ ومیش شدن هوا از دو طرف ما را قیچی کندچون دشمن با تانک حمله میکرد و تانک هم در شب قدرت مانور نداشت به این خاطر منتظر روز میمانند ما رو به عقب میامدیم و زخمیها ماندند و دشمن هم آمد و زنده به گورکردهمین عزیزانی که الان گروه تفحص پیدا میکنند ازاینطور جاهایی هستن درموقع عقب نشینی چون ما با دشمن قاطی شده بودیم و بعضی ازآنها پنهان شده بودن که روز اسیر بشوند متوجه عقب نشینی ما شدن اسلحه به دست می گرفتن و از پشت به بچه ها شلیک میکردند.

 

عزیزان ،فرزند شهدا عضو گروه، پدران شما مردانه جنگیدن ومردانه به دشمن تاختن خوشا به سعادتشان .شهدای ما کم از شهدای با نام این مملکت نداشتن از نظر شجاعت باور کنید سرتر هم بودند ولی حیف از نفوذ حیف از آشنا و حیف از زدوبند. اما شکست عملیات کربلای 4مقدمه پیروزی عملیات پیروزکربلای 5شد چون دشمن فکر نمیکرد ما در همان منطقه اونم با اون سرعت تجدبد قوا بکنیم و بردشمن بتازیم .

دسته بندی: جهاد و مقاومت
تبلیغ

نظرات

    • ف ب
    • 1 تیر 1395 05:00
    • 0
    واقعا جالب بودحیف خیلی‌هاقدراین همه رشادتها رانمیدوننددارن به خودومملکتشون خیانت میکنند 
    • سعید
    • 31 خرداد 1395 23:04
    • 0
    بهتون افتخار میکنیم دلاورمردان
    • امیر
    • 28 خرداد 1395 22:56
    • 0
    خوشبحالتان سلحشوران
    • مهرشاد
    • 28 خرداد 1395 19:33
    • 0
     واقعا عالی بود این امنیتی که الان ماداریم مدیون شما دلاوران هستیم
    • امیرحسین
    • 28 خرداد 1395 00:14
    • 0
    ببسیارعالی بودومامدیون زحمات ورشادتهای شمادلاورمردان دفاع مقدس بوده و هستیم

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید