جمعه، 31 فروردین 1403
جهاد و مقاومت
شناسه خبر: 157

یادیاران

وصيتنامه وخاطرات شهید عزت الله بازگیر

ازامت مسلمان مي خواهم كه ازولايت فقيه پيروي وازجمهوري اسلامي ايران پشتيباني كنند وروحانيت مبارزرا كه درپيشبردانقلاب سهم بزرگي داشته اندفراموش نكنند.و پشت جبهه را خالي نكنندكه ازخط مقدم مهمتر است .

بالاگريوه - بادرودبه رهبركبيرانقلاب اسلامي ايران اين قلب تپنده امت اسلام وبادرودبه روان پاك شهداي گلگون كفن جنگ تحميلي وباآرزوي پيروزي نهايي براي رزمندگان جبهه هاي نبردحق عليه باطل وصيت نامه ام رابه شرح زيرمي نويسم :
ابتداازامت مسلمان ايران مي خواهم كه هميشه امام رادعاكنيدوگوش به فرمان اوباشيد،ازبرادران متعهدبه جمهوري اسلامي نيزمي خواهم كه امربه معروف ونهي ازمنكررافراموش نكنندوهميشه ودرخط امام حركت كنندودرحالي كه رزمندگان اسلام مي روندتا مزدوران عراقي راازميان بردارنداينجانب جان ناقابل خودرادرراه اسلام عزيزوامام امت فدامي كنم تاتوانسته باشم باخون خودخدمتي به اسلام بنمايم .
ازبرادران وخواهران عزيزمي خواهم كه درعزاي من سياه نپوشندوناراحتي نكنندكه موجب عذاب من خواهدشد.
ازامت مسلمان مي خواهم كه ازولايت فقيه پيروي وازجمهوري اسلامي ايران پشتيباني كنند وروحانيت مبارزرا كه درپيشبردانقلاب سهم بزرگي داشته اندفراموش نكنند.به نداي هل من ناصرينصرني حسين زمان لبيك گويندوپشت جبهه را خالي نكنندكه ازخط مقدم مهمتر است .
مادرعزيز:مراحلال كن كه جزدردسرچيزي براي شمانداشته ام اگرشهيدشدم برايم اشك نريزوگريه زاري مكن چراكه دشمن ازگريه تو شادمي شود .
پدرومادرعزيزم:شمابايدافتخاركنيدكه فرزندتان رادرراه اسلام فداكرديد.برادرعزيزاسلحه به زمين افتاده مرابگير وبه صف رزمندگان بپيوندو ازآب وخاك و اسلام عزيزنگهباني كنيد
پدرعزيزم:اگرجسدمن به دستتان نرسيدناراحت نباشيداگرفرزندشما درراه اسلام فدانشودپس چه كسي نهال انقلاب راآبياري نمايد.ازخواهران وبرادرانم مي خواهم كه برايم گريه وزاري نكننداگرشهيدشدم مرادرروستاي خود(هلوش) به خاك بسپاريد.پدرو مادرعزيزم خداحافظ

بايدعاشق شهادت شدوالا شهادت محال است .
خاطراتي ازشهيد
ازخاطرات بيادماندني شهيدعزت اله بازگيرهرچه بگويم انگاردروصف دريا جمله اي گفته ام وقطره اي ناتوانيم و قادربه غوطه ورشدن دردرياي خاطرات او نيستم .
پدرشهيد مي گويد :هميشه پسرم تأكيد وتوصيه مي كردكه دنيا محل گذراست وبي ارزش وماانسانهامانندمسافراني هستيم كه دنيا مارادرمكاني پياده خواهدكردپس چه بهتردرراه خدابه پيشوازمرگ رفت .
پدرشهيدمي گويد:بعدازاتمام خدمت سربازي به اوپيشنهاددادم كه حاضرم برايت جشن عروسي برپا كنم ولي شهيدگفتندتازماني كه جبهه نيازبه ماجوان هاداردبايدازخيلي چيزهاچشم بپوشيم .
 اومي گويد:برايش ماشين گرفتم ولي من بي خبر ازاين بودم كه او هدف وراه خودراتعيين كرده وجزبه جبهه وشهادت فكرنمي كند .
پدرشهيدادامه مي دهد: به ياددارم بعدازاتمام خدمت سربازي يك قاب عكس بزرگ به خانه آوردازاو درمورداين عكس سوال كرديم و او پاسخ دادكه :اين تنهايادگاري است كه ازمن براي شمابعد ازشهادتم مي ماند .ودرزيرعكس قيدكردند كه دوست دارم اولين شهيد اين روستا باشم و اين تنها آرزوي وي بودوسرانجام همانطوري كه شهيدمي خواست خداوند اورابعنوان اولين شهيدروستابرگزيد.
خواهرشهيد كه ازبرادرش خيلي خاطرات شيرين داردو ازجمله مي گفت :اوايل جنگ وقبل ازاينكه برادرم به جبهه بروندهميشه توصيه مي كرد كه دانشگاه كربلانيازبه دانشجو داردو هميشه با اين جمله جوان ها رابراي رفتن به جبهه ها تشويق مي كردند .

دسته بندی: جهاد و مقاومت
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید