صفحه نخست | دلنوشتۀ تکان دهندۀ فرزند سردارشهید عیدی استوئی به پدرومادرشهیدش

دلنوشتۀ تکان دهندۀ فرزند سردارشهید عیدی استوئی به پدرومادرشهیدش

میثم استوئی فرزندسردارشهید عیدی استوئی که خودنیزجانباز 40 درصد می باشد،گلایه های خود از برخی مسئولان و غفلت آنان ازیاد و راه شهدا را درقالب نامه ای به پدرو مادر شهیدش منتشرکرد.

 

به گزارش بالاگریوه دربخشی از این رنج نامه آمده است :

 

پدرومادرشهیدم ! سلام

بسی رنج بردم دراین سال سی...

این بار بعد از سی سال از پروازتان برای اولین بار برایتان نامه مینویسم؛

 برای پدر و مادر برای کسانی که دستان پرمهرشان را حس نکردم برای کسانی که آغوش گرمشان را حس نکردم برای شما که هیچ چیز ازشما به یاد ندارم، حتی چشمان زیبای مادر هنگام شیر دادن، خندهای پدر هنگام بازی کردن باخودم ، عمری ست در فراقتان صورت خود را با سیلی سرخ می کنیم عمری است از نبودتان به ستوه آمده ایم.

سالهاست که خود را درچشم مردم عده ایی حق خورمی بینیم.بعضی ها ما راضایع کننده حقوق خودتصورمی کنند ،تاجایی کارشان پیش نمی رود مارا باعثش می دانندکه آن هم مسببش منصوبین میز نشینند.

 چقدراین دنیا تنگ وسرد شده است آنقدر تنگ که باعث خفگیمان شده است میدانم که شما و دیگر شهدا برای دفاع ازهمین آب وخاک رفتیداما برخی کسانی که زمام را در دست گرفته اند شماها را فراموش کرده اندو خود راصاحب این خاک می دانند.بر روی خونهای سرخ شما خاک ریخته اند تا ازمشاهدۀ آن خجل وشرمنده نشوند و به کارهای نا پسندشان ادامه دهند،اما تا جایی گره درکارشان می افتد شعارشهدا شرمنده ایم و یا وامدار خون شهدائیم سر می دهند ولی عملاً وقلباً اینگونه نیستند.

راستی هیچ می دانید درشهرماشماشهداهم درجه بندی شده‌ایدیعنی خانواده شهیدی که دارای لابی قویتری باشدشاخص‌تر وشهیدتراست وشهدائی که دارای لابی نباشندمانندگمنامان روح‌الله گمنام اند وخوشبختانه یا متاسفانه شما پدرجان و مادرعزیزم حتی درشهر و دیارخود جزو دسته گمنامان هستید وبرخی یادشان رفته که شماسالها حافظ امنیتشان وفرمانده شهری پر از آشوب و ناامنی توسط گروهکها بودید،یا زمانی در فراسوی مرزها با متجاوزان اسرائیلی در نبرد و درسنگرخدمت رسانی و آبادانی شهرشان درتلاش بودید .

نمی دانم اگرآن سفر زود هنگامتان اندکی به تعویق می‌افتاداکنون درکجا بودیدو این پشت میزنشینان راحت طلب برایتان چه میکردنداما شک ندارم خیلی های آنان لابی می کردندتابرای لحظه ای دیداربا شما قرار ملاقاتی بگیرند .ولی اکنون که دستتان ازا ین دنیای دل مرده و چرک گرفته کوتاه است از انتشار اسم و نامتان سر باز میزنند.

حتی از الصاق عکستان در شهر یا اداراتی که سالها خدمت نموده اید در هراسند و امتناع می ورزند و نمی دانند این میزهای ریاست را از چه کسانی به ارث برده اند، امنیتشان را مدیون چه کسانی هستند و یا حساب هایشان را با تقدیم خون چه کسانی پرکرده اند و این اقتدار که ابر قدرتها را مجبور می کند تا حتی در آب های آزاد اجازۀ ترددشان را از کشورمان بگیرند ، ازچه کسانی دارند.

نفرین بر میزهایی که اخلاقمداری و قدرشناسی را ازبعضی انسانها ستانده ‌است و انسان رامانندخودشان ازجنس چوب می کننداما این راهم بدانیدکه درقلب مردم جای داریدو این رامن خود در آخرین نامهربانی به شما به عینه دیدم و آن را از طریق پیام و تماس به من اثبات کردند.

  به امید دیدار۰ فرزند شما میثم استویی دی ماه هزارو سیصدو نودو پنج

23-10-1395, 01:13
بازگشت